| ||
[ چهارشنبه 94/4/31 ] [ 12:2 عصر ] [ داش مسعود ]
[ صندوق انتقادات و پیشنهادات () ]
چایی واسه ما حکم کاتالیزور روحی داره، نوشیدنی خستگی محوری که پستوی های روحمون رو تسلی میده، زندان بان ماهری که اسارت دردمون رو از چهره مون محو میکنه
چایی محور عبور آدمی از خستگی به بهجته، یه چراغ ابدی برای باشکوه جلوه دادن ِ تنهایی و غم،
با شنیدن اسم چایی بی وقفه سلسله ای از تعلقات جوانمردی و عیاری ذهن در اضطرار مونده مون رو محاصره میکنه و پرت میشیم توی ساحت دیگری از زندگی،
با چشم داشتی که از چایی داریم با بی ارج کردنِ قصه ی غم انگیز ِ روزمره مون، انبوهی از عجز و خستگی رو با سرانگشت ِ کافئینِ چایی تهی کرده و با آغوش باز به سرمنزل بشاشت راهی میشیم،
گساردنی باشکوه به هدف وصف وضع فضیلت ِ لولی ( سرحالی) ، مردانگی و واژه ی مقدس خستگی ،
از افقی جدید اگه بخوایم به مقوله ی نظام مند چایی نگاه کنیم میشه به طور محسوس عرض کرد:
کجاست اهل دلی که شرح خستگی بیان کند؟ کجاست علمی که سینه را فراخ و از اشتیاق غریب چایی در آن کارد؟
مگر نه اینکه کل عالم خستگان ستایش گر تاروپود عناصر چایی اند؟
مگر نه اینکه پیوند قوام یافته ای از خستگی و شادابی در بطن چایی رخنه کرده؟
بگذار نامحرمان درنیابند که این دل های ما چگونه از اشتیاق هورت کشیدن چایی بعدازظهر می تپد و روح ما در چه هوایی به عطر چایی تازه دم ،خو کرده است.
عطری که عظمت مسرت بخش چایی را به رخ عالم نوشیدنی ها کشیده،
آری این ساحت مقدس چایی است
و قرن هاست که در پستوی روح زخمیِ مرد ، اشتیاقی غریب سرک کشیده و این چنین روح کوفته ی او را بارور ساخته
و تو از خود پرسیده ای؟
و تو از خود پرسیده ای که تلخی منفی ِ بدهکاری مرد ،با چه عنصری فراموش گشته؟
مرد انس گرفته ی با چایی از خود عبور کرده و در دست انداز ِ انبوه ِغم زندگی، دست بر دسته ی فنجان کمرباریک گذاشته و اگر چه در لفظ، که اهل دل میدانند در حقیقت از خویش عبور کرده
و حال سخن من این است:
بار دیگر عطر مجنون کننده ی چای، در فضای هیات، دل عاشقان را به یغما برده،
از چه سخن میگویم، نه اینجا سخن از نوشیدنی و جامدات نیست
اینجا سخن از نردبان سلوک است
سخن از جلوه های شگفت انگیز چایی در هنگامه ی مقدس هیات است
و همه این شادمانی و اشتیاق، برخواسته از انتهاج آدمی به دنیای دیگر است که پاسدار حرمت ِ مـــرد است.
بگذریم از کلمه بازی و به ابتذال کشیدن واژه ها ، که اهل دل، حروف سرد و بی رمق حقیر را با بخار گرم و استکان شفاداده ی چایی هیات گره زده و به وحدت سخن رسیده اند، عرضم تمام . . داش مسعود [ یکشنبه 94/4/21 ] [ 4:18 عصر ] [ داش مسعود ]
[ صندوق انتقادات و پیشنهادات () ]
[ چهارشنبه 94/4/10 ] [ 2:33 عصر ] [ داش مسعود ]
[ صندوق انتقادات و پیشنهادات () ]
[ دوشنبه 94/4/8 ] [ 11:30 صبح ] [ داش مسعود ]
[ صندوق انتقادات و پیشنهادات () ]
[ سه شنبه 94/4/2 ] [ 11:49 صبح ] [ داش مسعود ]
[ صندوق انتقادات و پیشنهادات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : داش مسعود ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |